درباره ی طاها
وای طاها داره بزرگ میشه وقتی خسته از مدرسه میامو میبینم با چه ذوقی تو رورویک میاد به استقبالم جون میگیرم طاهای عزیزم هرچقدر بهت نگاه میکنم تمام خستگیم در میره امیدوارم یه روزی بای و این وبلاگو بخونی و ببینی که خواهرت چقدر دوستت داره از طرفی هر چقدر تو بزرگ میشی من پیرتر میشم امیدوارم تو هم همینقدر که دوستت دارم منو دوست داشته باشی!!
بیخیال بابا دلم گرفته بود یه مشت دری وری گفتم خالی شم!!!!!
حالا میخوام کارهای جدید طاها رو بگم
طاها حرف میزنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
4کلمه میگه!! بابا ماما دد آب!!
دستشم میگیره این ور اونور راه میره!
آخی بمیرم اون روز دستشو گرفت به میز ال سی دیمون میز ال سی دی ما هم لبه اش برگشته(یعنی خمه) دستش سر خورد افتاد ابروش خورد به لب میز زخم شد اما خدا رو شکر به خیر گذشت
حالا چند تا عکس میزارم ببینید ببخشید این روزا ازش عکس جدید نمیگیرم اما دیدن همین عکسا هم خالی از لطف نیست!:
طاها بعد از حمام
نگاه کنین چجوری تو تاب خوابیده!!
طاها در سفر اصفهان
طاها در حوله حمام جدید
طاها و باباش در سفر اصفهان
طاها صبح اول صبح کله سحر!!!
اینم طاها و باباش در نامزدی داییش
نگاه کنین دستشو میگیره به اینور و اونور اول رو زانوش میشینه بعدش بلند میشه!!
خب دیگه بسه!!! بعدا بیشتر میزارم بای بای