طاهاطاها، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

فرشته زمینی کوچک

بدون عنوان

1393/12/25 14:21
نویسنده : خواهر طاها
278 بازدید
اشتراک گذاری

سلام یه سلام گرم به گرمی روزای بهاری که دیگه داریم بهشون نزدیک میشینم پیشاپیش سال 1394 رو به همتون تبریک میگم و سالی پر از شادی و نشاط رو برای هپتون از صمیم دل آرزو مندم امیدوارم ه،یشه سرفراز و پیروز باشید

نمیدونم چرا یه چند وقته که کامپیوتر خراب شده و نمیتونم عکس آپلود کنم مگر نه آقا طاها ی ما خیلی بزرگ و شیطان شده کلی عکس قشنگ از شیطونیاش برا آپلود دارم امیدوارم سریع تر مشکل حل شه ببخشید خلاصه که کم پیدا هستم به خدا سرمون شلوغه البته هنوز هم به وبلاگ کوچولوها قشنگتون سر میزنم هر بار که میام😘😘😘😄😄😄

خب حالا که نمیتونم عکس بزارم بزاید یه چند تا خاطره براتون تعریف کنم شاید یکی دو تا

خب همتون میدونید که نزدیک سال نو هست از هرکسی سراغ بگیرید این روزا درگیر خونه تکونی قبل عیده آقا ما هم مثل همه تصمیم گرفتیم بریم اتاقمومو مرتب کنیم دیگه تقریبا داشت کارم تموم میشد و خوشحال از اینکه خونه تکونی اتاق از رو دوشم برداشته شدم داشتم عقب عب از اتاق میومدم بیرون که...

آقا چشمتون روز بد نبینه شیشه رفت تو پام شیشه بزرگ یک لیوان که به جهت اینکه مال لیوان بود و حالت استوانه ای داشت دو جای تیز داشت و قشنگ خوابید تو پام لنگان لنگان از در اتاق با حالت عصبانیت اومدم بیرون و همینطور که سعی میکردم خشممو کنترل کنم و سگرمه هام تو هم بود داد زدم :کی تو اتاق من شیشه شکدنده نگو قبلا آقا طاها تو اتاق این بنده حقیر لیوان شکونده بودن و مادر محترم همه تکه هاشو جمع کرده بودنا ولی یک تکه رو با جهت شفاف بودن ندیده بودن خلاصه جونم براتون بگه که خونه تکونی امثال با تلفات همراه بودو غیره

خاطره شماره دو:

خب نزدیک امتحانای نوبت اول بود و منم دبیرستانی با کلی کار سرم گرم درسم بود مامانم هم در آشپزخانه داشتن غذا درست میکردن کلا هیشکی حواسش به آقا طاها عزیز دل خواهر نبود درسم تموم شد تصمیم گرفتم برم یکم تلوزیون نگاه کنم بعد ادامه درس آقا ما تلوزیونو روشن کردیم از شانس خوب همون موقع داشت فیلم مورد علاقمو میزاشت منم محو تلوزیون صدم یهو دیدم طاها با دستای چرب اومده پیشم میگه :روغن بیمالم! !!

گفتم چییییی؟!!!!!ای داد بیداد آقا ما تا به خودمون اومدم دیدیم گل پسر کل ظرف روغن سرخ کردنی بهار که میدونید چقدر بزرگه که تازه پر هم بوده رو ریخته رو مبل یعنی قشنگ تا یه ماه رو مبل که مینشستی چرب میشد همه مات رفته بود به خردش با وجود اینکه مامانم کلی بعدش شامپو فرش کشید خلاصه اون روز طاها کلی دعوا شد ولی اصلا گریه نمی کرد چون خودش فهمیده بود که کار بدی انجام داده اصولا همینه هر وقت میدونه که برای چی داره دعوا میشه فقط سرشو ميندازه پایین اصلا جیکش در نمياد پوفففففف 

خودمم اون روز به خاطر عدم مسئولیت پذیری و اینکه چرا حواسم به طاها نبوده کلی دعوا شدم خلاصه خاطره شد یادم باشه بزرگ شد بهش بگم که آقا طاها شما به چه بدبختی بزرگ شدی و تاحالا چه دست گل هایی به آب دادی!!!خوبه هنوز 2 سالشه خدا از اینجا به بعدشو بهمون رحم کنه ولی اذیتاش به شیرین زبونی و خوشمزه بودنش در

پسندها (3)

نظرات (4)

آبجی نرگس
25 اسفند 93 14:33
به وبلاگ منم سری بزن
آبجی نرگس
25 اسفند 93 14:50
سلام خواهش میکنم گلم میشه اصل بدین؟
خواهر طاها
پاسخ
اوه بله البته میترا 16 شیراز
آبجی نرگس
6 فروردین 94 18:17
سلام کم پیدا شدی زود باش بیا آپم عیدتم کبارک من نازنین فاطمه 13 ساله از یزدم
nilia
2 خرداد 94 17:57
سلام دوست نی نی وبلاگیم اگه دوست داری به من در جشواره نی نی طبیعت رای بدی عدد1 رو به 1000891010 اس ام اس کن مرسی